شبهای آخر خزان بود. ساعت حدود یازده بجه شب به وقت پاکستان را نشان میداد. تلفن در دستم بود که چند عکسی از زیارت با یک پیامی رسید. با عجله باز کردم. چون وضعیت افغانستان بهویژه کابل پس از حمله بر آموزشگاه کاج نگرانکننده بود، این روزها پیامهای زیادی بهویژه از دختران برایم میرسید. اتفاقات جدید آن روزها پشت سر هم بهویژه بر زنان رخ میداد و باید میدانستم که در کجا و چه میگذرد.
صدا را پخش کردم. صدای خسته و غمگینی شنیدم. «هفت شبانهروز میشود با سه دختری دیگر که آنان نیز خبرنگار اند در یکی از زیارتهای اسلامآباد میخوابیم.» این صدای سودابه ناصری بود.
برای لحظهی نمیدانستم که برایش چه بگویم یا چه بنویسم. گفتم: «فرصت داری که تماس بگیرم؟» گفت: «آری، یازده بجه شب است. خواب از چشمانم پریده. میتوانی تماس بگیری.» تماس ما یک ساعت طول کشید.
سودابه ناصری، دختر ۲۶ ساله تا آخرین روز سقوط کابل گویندهی خبر در شبکه ولسی جرگه بود. او نزدیک به پنج سال را بهعنوان گویندهی خبر و گرداننده برنامههای سیاسی فعالیت داشت و مانند دهها دختر خبرنگار دیگر پس از سقوط کابل بدست طالبان، مجبور شد افغانستان را ترک کند.
او به روزنامه اطلاعات روز گفت: «پس از دو هفته سقوط کابل بدست طالبان، به همکاری یک نهاد که میگفتند کانادایی است و برای تخلیه خبرنگاران کار میکنند افغانستان را ترک کردم و به پاکستان آمدم. این نهاد برای ما تکت و ویزای پاکستان فرستاد و ما را به پاکستان انتقال داد. به مجردی که به فرودگاه پاکستان رسیدم دیگر حتا به تماسهای ما پاسخ نگفتند.»
سوادبه با صدای غمگین اضافه میکند: «من اولینباری بود که پاکستان آمده بودم. زبان بلد نبودم. حتا کوچهها را نمیدانستم کجا بروم. چطور گیست هوس (مهمانخانه) پیدا کنم. روزهای سختی بود. خاطرات بدی که هرگز فراموش نمیکنم. یک سال میشود و من به مشکل روحی و روانی شدیدی مبتلا شدهام. هر هفته یکبار شفاخانه میروم. در یک سرخوردگی و بیسرنوشتی هستیم. نه راه برگشت به افغانستان داریم و نه امیدی برای آینده.
در شرایط بسیار بد اقتصادی قرار داریم. وضعیت بد اقتصادی برای من و سه دختر دیگر باعث شده چند شبانهروز را در یک زیارت خواب شویم. برای اینکه دیگر توانایی پرداخت پول گیست هوس را نداشتیم. دار و ندار ما در همین یک سال و یک ماه مصرف شد.»
معمولا وقتی در مورد مشکلات خبرنگاران و شهروندان افغانستان سخن زده میشود، ذهن ما بهسوی یک سال بیسرنوشتی مهاجران افغانستان در ابوظبی یا آلبانیا کشانده میشود. اما آنچه کمتر پرداخته شده، وضعیت خبرنگاران پناهجوی افغانستان در کشور پاکستان است.
از او پرسیدم وضعیت خبرنگاران دیگر در پاکستان چهگونه است؟
با ناراحتی که از صدایش میشد فهمید، گفت: «کدام خبرنگاران!؟ اینجا از مدیران قبلی رسانهها گرفته تا رییس نهادها اقارب خود را با کارتهای هویت جعلی خبرنگار معرفی کردند و اروپا و امریکا رسیدند. شماری هم که واقعا خبرنگار اند وضعیت شان شبیه ما است؛ یا تأییدی گرفتهاند و ماهها است که در انتظار پرواز اند یا شماری هم مثل ما آوارهاند و هیچکسی به تماسها و ایمیلهایشان پاسخ نمیدهند.»
سودابه اضافه میکند: «پس از تسلط طالبان بر افغانستان، شمار زیاد زنان خبرنگار وظایف شان را از دست دادند و شمار اندکی هم که تا اکنون در رسانهها باقی ماندهاند، در شرایط سختگیرانهی با پوشیدن ماسک اجباری برنامه اجرا میکنند. حالا دیگر رسانهی مستقل در افغانستان وجود ندارد و این وضعیت و زندگی در اسارت برای من قابل قبول نبود. برای همین با عالمی از آرزوهای که داشتم با خانه و خاک خداحافظی کردم.»
با او در مورد روز سقوط صحبت کردم. هنوز حس نفرت او نسبت به طالبان پابرجا است. طالبانی که چند روز پس از سقوط وارد دفتر کاریشان شدند و همهی وسایل دفتر شان را شکستند.
حاکمیت طالبان همهچیز را زیر سایه گرفت و براساس گزارش نهادهای جهانی، فقر افزایش یافت و ناامیدی و ناخرسندی هم به اوجش رسید.
آزادی بیان و فضای آزاد بهویژه برای زنان که پس از یازدهم سپتمبر ۲۰۰۱ شکل گرفته بود، وضعیت نامناسبی را به خود گرفت. اکثر رسانهها تعطیل شدند، شماری از خبرنگاران فرار کردند و شمار دیگر خانهنشین شدند.
Source link